loading...
کلبه عشق
دل سرد بازدید : 2 شنبه 16 فروردین 1393 نظرات (0)

در عشق تو از بس که خروش آوردیم


دریای سپهر را به جوش آوردیم


چون با تو خروش و جوش ما درنگرفت


رفتیم و زبانهای خموش آوردیم


———————————-


اندر دل من بدین عیانی که تویی


وز دیده من بدین نهانی که تویی


وصاف ترا وصف نداند کردن


تو خود به صفات خود چنانی که تویی


———————————-


می خور که به زیر گل بسی خواهی خفت


بی مونس و بی رفیق و بی همدم و جفت


زنهار به کس مگو تو این راز نهفت


هر لاله که پژمرد نخواهد بشکفت


———————————-


الله به فریاد من بی کس رس


فضل و کرمت یار من بی کس بس


هر کسی به کسی و حضرتی مینازد


جز حضرت تو ندارد این بی کس کس


———————————-


ای عشق مرا به شطّ خون خواهی بُرد


چون قیس به وادی جنون خواهی بُرد


فرهاد صفت در آرزویی شیرین


دنبال خودت به بیستون خواهی بُرد


———————————-


من درد تو را ز دست آسان ندهم


دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم


از دوست به یادگار دردی دارم


کان درد به صد هزار درمان ندهم


———————————-


ای کـــاش دلـــم اســیـــر و بــیـمار نبود


در بـــنـــد نــــگاه او گــــرفــتــار نــبـود


من عاشق واو زعشق من بی خـبر است


ای کــاش دل و دلــبــــر و دلـــدار نـبود


———————————-


چون عود نبود چوب بید آوردم


روی سیه و موی سپید اوردم


خود فرمودی که نا امیدی کفر است


فرمان تو بردم و امید آوردم



———————————-


در مذهب عاشقان قرار دگر است


وین باده ناب را خمار دگر است


هر علم که در مدرسه حاصل گردد


کار دگر است و عشق کار دگر است


———————————-


ای جمله بی کسان عالم را کس


یک جو کرمت تمام عالم را بس


من بی کسم و تو بی کسان را یاری


یارب تو به فریاد من بی کس رس


———————————-


من مانده ام و شعر سرودن بی تو


از خواب غزل پلک گشودن بی تو


———————————-


در بستر بی رحمی و خون زاده شدم


از اول عمر با جنون زاده شدم


خاکستریم .دست خودم نیست عزیز


ققنوسم از آتش درون زاده شدم


———————————-


چشم مست تو عجب جلوه گه بیداد است


خم ابروی تو سرمشق کدام استاد است؟


خم ابروی تو را دیدم و رفتم به سجود،


صید را زنده گرفتن هنر صیاد است


———————————-


کم نامه‌ی خاموش برایم بفرست


از حرف پرم گوش برایم بفرست


دارم خفه می‌شوم در این تنهایی


لطفاً کمی آغوش برایم بفرست


———————————-


در دفتر شعر من صدا پنهان است


یک رود پر از ستاره در جریان است


من در سر خود ابر زیادی دارم


جیب کلمات من پر از باران است


———————————-


در وطن مثل غریبانم،نمی دانم چرا


روز و شب سر در گریبانم، نمی دانم چرا


هر که از روی دل جانم فدایش می کنم


مثل عقرب می زند نیشم، نمی دانم چرا


———————————-


من بی تو دمی قرار نتوانم کرد


احسان ترا شمار نتوانم کرد


گر بر تن من زبان شود هر مویی


یک شکر از هزار نتوانم کرد


———————————-


درخت غم بجانم کرده ریشه


بدرگاه خدا نالم همیشه


رفیقان قدر یکدیگر بدانید


اجل سنگست وادم مثل شیشه


———————————-


ای بی تو زمانه سرد و سنگین در من!

 


سایت سرگرمی

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 21
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 5
  • بازدید کلی : 33